دانیالدانیال، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

رویای کودکی

اتفاق دیروز گل پسر با احساس من

1391/1/22 10:25
نویسنده : مامان وانیا
271 بازدید
اشتراک گذاری

دانيال توي مهد يه دوست داشت سال گذشته اسمش ساينا بود و دانيال همش اسمشو مياورد كه حتي بهش مي گفتن اسمت چيه ميگفت ساينا
امسال ساينا كلاسش رفته بالاتر و از پيش دانيال اينا رفته
ديروز كه رفتم دنبال دانيال ساينا اينا از اتاق خواب اومده بودن بيرون و داشتن ميرفتن توي كلاسشون منو دانيال هم از پله ها داشتيم ميومديم پايين دانيال تا ساينا را ديد با يه ذوقي به من گفت مامان مامان ساينا و بعد از پله ها تند رفت پايين و رفت پيش ساينا و بعد رفت سوار اسباب بازي شد ساينا را ميگي عين امريكايي ها انگار نه انگار كه كسي بهش نگاه مي كنه . بعد دانيال صداش كرد كه سوال اسب الاكلنگي بشه اونم بدون هيچ عكس العملي در صورتش پشت دانيال سوار شد بعد منو ناظم دانيال اينا كه از اين ماجرا بين دانيال و ساينا خبر داشتيم با خنده نگاهشون مي كرديم

ناظم دانيال اينا به مامان ساينا گفت ببينين اين رويداد را . اونم توي باغ نبود و داشت با يه خانومه حرف ميزد رفتم ازشون عكس بگيرم كه توي وبلاگ دانيال بذارم و براي شما بيارم بهشون گفتم بخندين عكس بگيرم بذارم توي وبلاگ دانيال با تمام وجود و صورتش مي خنديد اما ساينا هيچ
بهش گفتم دانيال ساينا را ببوس بهش بگو دوستم بخند دانيال هم عين مرد ايراني غيرتي بهش اخم كرد وگفت بخند و بعد خودش خنديد ساينا هم فقط دانيال را بوسيد همين الان عكس ميذارم ببينين

 

 

اینم در مسیر برگشت توی تاکسی

چوب شور می خوره و عینک مامان را گرفت زد به چشمش بعد گذاشت بالای سرش

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانش
23 فروردین 91 1:20