اولین ارایشگاه زندگی من
دیشب با مامان و بابا رفتم ارایشگاه و موهامو که از وقتی دنیا اومده بودم و کوتاه نکرده بودم کوتاه کردم. حالا حرفای مامانم را بشنوین:
دانیال نازنینم ! شازده کوچولوی زندگی ما دیروز که از مهد کودک اومدم بگیرمت همه ازت راضی بودن و خیلی تعریف کردن و گفتن تو عالی بودی مثل همیشه . من خیلی به وجودت افتخار کردم و اون روزایی را دیدم که تو به درجات عالی تحصیل و زندگی می رسی و منو بابا مثل دیروز افتخار می کنیم به وجودت.
نازنینم موهای زیبات مثل شازده کوچولو و مثل خوشه های گندم برق می زد. شب که بابا میخواست بره ارایشگاه منو و شما هم رفتیم و بعد بابا خواست که موهای نازت را کوتاه کنیم. عزیزم تو بازم عالی بودی و بدون گریه بلکه با خنده و شیطنت موهاتو کوتاه کردی و ماه شدی. در اولین فرصت عکست را میذارم توی وبلاگت.
بازم شیرین و ماه شدی و چهره یه مرد واقعی گرفتی .
بهت افتخار می کنم عزیزم
دوست دارم