دانیال و عاشورا
دانیال روزهای تاسوعاو عاشورا با باباجونش میرفت دسته و هیئت هارا میدید .
انگاری از صدای سنچ و تبل می ترسید میخواست بغل باباجون بمونه باباجون هم لطف می کردن و توی آغوش پر مهر و آرامشون نگهش میداشتن.
روز تاسوعا هم توی یه هیئت 3تا شتر دیده بود که وقتی اومد خونه همش با تعجب می گفت شییییییییتٌ یعنی شتر.
قربون شیتو گفتنت بشم من عشقم
عاشقتم
خدای حسین نگهدارت باشه عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی