دانیالدانیال، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

رویای کودکی

دانیال و خاطرات جنینی

خیلی وقتا دانیال براش جالبه و میگه میخوام برم تو شکمت. بگو چی کار میکردم: منم با عشق براش تعریف می کنم که: وقتی تو دلم بودی با هم میرفتیم استخر مهمونی سرکار (تو از اول میومدی دانشگاه عزیز دلم) میرفتیم گردش. توی اب تو برای خودت شنا میکردی منم برای خودم با عشق به تو. براش تعریف کردم که یه روز توی 6ماهگی بارداری رفتم توی یه مغازه اهنگ DJ گذاشته بود تا رفتم تو ، تو عین شیطونت همش تکون میخوردی نوازشت کردم که اروم باش بعد که اومدم بیرون اروم شدی. فهمیدم این اهنگها را دوست داری. جالبه هرجا میره میگه به همه میدونین توی شکم مامانم بودم چی کار میکردم؟ بعد با ذوق تعریف میکنه.   پسر بااحساس من همیشه سلامت باشی ...
9 تير 1392

دانیال : بزرگ مرد کوچک با یه دنیا احساس

گاهی که ساکت میشم دانیال میاد منو میبوسه و میگه نگران نباش عزیزم من هستم پیشت. پسرکم نمی دونی چه قدر حرفت به دلم میشینه. وقتایی هم که توی اشپزخونه دارم کار میکنم صدام میکنی و میگی نانازم یه وقت خسته نشی. اخه تو چه قدر با محبتی . کاشکی همه ادمها این احساس کودکی را همیشه با خود داشتن. تو بزرگ مرد کوچک من هستی   بوسه میزنم به قلب مهربونت ...
9 تير 1392

دانیال و وسایل باغبانی

دیروز رفته بودیم باغ باباجون در دماوند. دانیال خیلی اونجا را دوست داره. همش از وقتی بیدار میشه توی باغه تا شب . باباجون براش یه درخت بادوم کاشتن و همش میگه این درخت منه باید بهش برسم ابش بدم بزرگ بشه . بهش می گم درخت چیه؟ میگه: توت فرنگی زرد الو بادوم.هههههههههههه راستی اونجا یه کامیون هم داره که باهاش خاک جا بجا میکنه . گل بازی میکنه چاله درست میکنه توش اب میریزه. بسی لذت میبره از این کارا   دیروز هم باباجون براش یه بیل کوچک و یه 4شاخ کوچک درست کردن . کلی ذوق کرد و عین ادم بزرگا ازش استفاده میکرد. اما متاسفانه فعلا عکسی موجود ندارم که بذارم .   راستی داشت یادم میرفت مامان و بابا به یاد دوران شیرین کودکی با دانیال فرقان...
8 تير 1392

کتاب خوانی جلوی تلوزیون

دانیال که میخواد ظهر ها بخوابه بالش و تپو(پتو) به قول خودش را میبره بعد خوردن یه شیشه چای کتابی برمیداره و جلوی تلوزیون هم ورق میزنه اونایی که بلده را میخونه و بعد گاهی هم نگاهکی به تلوزیون میندازه و میخوابه ....
6 تير 1392

دوست دارید فرزندی حرف شنو داشته باشید ؟باید...

اگر مجبوريد يك حرف را چندين مرتبه براي فرزند پيش دبستاني خود تكرار كنيد تا گوش كند، اين مطلب را مطالعه  كنيد. عده اي از پدر و مادرها وقتي مي بينند فرزند كوچكشان به حرفهاي آنها در لباس پوشيدن يا در جمع كردن وسايلش و ... توجهي نمي كند و به تماشاي تلويزيون يا بازي ادامه مي دهد دائم صدايش مي كنند و فرياد مي كشند. آنها فكر مي كنند كه هر چه بيشتر حرفشان را تكرار كنند ، فرزندشان سريع تر گوش مي دهد. در حقيقت، قضيه بر عكس است. به طور معمول اگر قبل از انجام كاري گفته خود را 4 ، 5 يا 6 مرتبه تكرار كنيد، بچه مي آموزد كه نبايد گوش دهد.  بچه ها زرنگتر از آن هستند كه ما فكرش را مي كنيم. آنها ارزش زماني كه براي اولين مرتبه او را صدا مي كنيد و ز...
16 خرداد 1392

اگر کودک 4ساله دارید ....

فصل اول: رشد حرکتی کودک چهار ساله عاشق تحرک است و فعالیتهای فیزیکی اش نسبت به قبل آشکارا افزایش یافته است.وقتی کار تازه ای یاد می گیرد ، بی نهایت احساس غرور می کند.در تمام طول روز فریادهای او را می شنویم که می گوید:"بابا من را ببین! مامان ! به من نگاه کن!" برای کمک کردن به او عجله نکنید.منتظر بمانید ببینید آیا خودش از شما تقاضای کمک می کند یا خیر؟ ممکن است برای سر خوردن با شکم از سرسره یا حرکت روی میله ها کمک بخواهد یا فقط نیاز به تشویق داشته باشد.حتی اگر کاری را درست انجام نمی دهد ، به او خرده نگیرید، زیرا ممکن است دست از تلاش بردارد. این نکته اهمیت دارد که فرزندتان متقاعد شود نیاز او به جنب و جوش را می پذیرید .به اندازه کافی به او ...
16 خرداد 1392

روز بعد از تعطیلات

دیشب که داشتیم با گل پسری میخوابیدیم بهش گفتم دانیال جونم بیا بخواب گفتم نمی دونی چه قدر دلم برات تنگ میشه . من فردا باید برم دانشگاه و زودی میام. نگاهش را به چشمام دوخت وبا نگاه پر غم  بغلم کرد و گفت: مامان نرو مامان ارامش منی دودوش منی . بعد دست انداخت گردنم و تا صبح هم دستم را ول نمی کرد . دلم هری ریخت پایین قربون مهربونیت برم من  
17 فروردين 1392

عید 1392

اول از همه ارزو می کنم همه سال خوبی پیش رو داشته باشیم پر از شادی سلامتی ارامش موفقیت و بهترین روزی ها و فراوانی ها سال مار هست و میگن سال پوله امیدوارم جیب همه پر از پول باشه   ما امسال عید همش شمال شهر بند انزلی بدیم خیلی خیلی بهمون خوش گذشت خونمون 3خونه با دریا فاصله داشت این بود که شب  با صدای امواج میخوابیدیم و لذت می بردیم سیزده به در هم رفتیم نزدیک انزلی و ابکنار اینم عکسایی که گرفتیم البته بخشیش.   جای همه خالی اسکله انزلی روز قبل سال نو       ساحل رضوان شهر دوروز قبل ازسال نو       روز دوم عید دانیال این 3 گل را برای من چید اورد و ...
15 فروردين 1392

تولد سه سالگی دانیال عزیزمون

عمه سبا دانیال براش زحمت کشیدن تولد گرفتن من و بابایی هم دانیال را بریم سرزمین عجایب و کلی بازی کرد و ذوق کرد و صورتشو نقاشی کرد و اومدیم خونه مامان جونش همه منظر بودن و اون شب کلی به گل پسرمون خوش گذشت باز از عمه سبا ممنونیم که خاطره قشنگی برامون ساختن     ...
15 فروردين 1392