دانیالدانیال، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

رویای کودکی

هفت سینی از سروش و سیمرغ و سرو سیاووش برای دانیال نازم که همیشه یادش بمونه

1390/5/19 9:26
نویسنده : مامان وانیا
273 بازدید
اشتراک گذاری

هفت سینی از سروش و سیمرغ و سرو و سیاوش

عموی من زنجیر باف بود . او همه زمستان، برف ها را به هم بافت و سرما را به سرما، گره زد و یخ را به یخ دوخت. و هی درختان را به زنجیر کشید و پرنده ها را به بند و آدم ها را اسیر کرد. جهان را غل و زنجیر و بند و طناب او گرفت.

ماگفتیم : ای عموی زنجیر باف! زنجیرهایت را پاره کن که زنجیر، سزاوار دیوان است، نه آدمیان که آزادی، سرود فرشتگان است و رهایی، آرزوی انسان. او نمی شنید ، زیرا گرفتار بندهای خود بود و هیچ زنجیربافی نیست که خود در زنجیر نباشد.

فصلی گذشت و سرانجام او دانست تنها آنکه سرود رهایی دیگران را سر می دهد، خود نیز طعم رهایی را خواهد چشید . پس زنجیرهای خود را پاره کرد و زنجیرهای دیگران را هم. و آنها را پشت کوه های دور انداخت.

پرنده آزاد شد و درخت آزاد شد و باباآمد، با صدای بابونه و باران با صدای جویبار و قناری. و با خود شکوفه آورد و لبخند.

عموی زنجیر باف، زنجیرهای پوسیده و خود کهنه اش را دور انداخت؛ و از جهان نام تازه ای طلب کرد و از آن پس ما او را نوروز صدا کردیم.

نام مادرم،بهار است . و ما دوازده فرزندیم. خواهر بزرگم، فروردین و برادر کوچکم،اسفند است. پدرم، بازگشته است ، پیروز و عمویم نوروز، پیش ماست. و مادر به شکرانه این شادمانی ، سفره ای می چیندو جشنی می گیرد.

اولین سین سفره ما سیبی  سرخ است که مادر آن را اشاخه های دور آفرینش چیده است . آن روز که از بهشت بیرون می آمد. ما آن را در سفره می گذاریم تا به یاد بیاوریم که جهان با سیبی سرخ شروع شد؛ همرنگ عشق .

مادر سکه هایی را در ظرف می چیند، سکه هایی از عهد سلیمان را، سکه هایی که به نام خدا ضرب خورده است و می گوید: باشد که به یاد آوریم که تنها خدا پادشاه جهان است و تنها نام اوست که هر گز از سکه نمی افتد و تنها پیام آوران اویند که بر هستی حکومت می کنند و سکه آنان است که از ازل تا ابد، رونق بازار جهان است.

مادر به جای سنبل و به جای سوسن،گیاه سیاووشان را بر سفره می گذارد، که از خون سیاوش روییده است. این سومین سین هفت سین ماست. تا به یاد آوریم که باید پاک بود و دلیر و از آتش گذشت. و بدانیم که پاکان و عاشقان را پروای آتش نیست.

مادر می گوید: ما عاشقی می کنیم و پاکی، آنقدر تا سوگ سیاوش را به شور سیاوش بدل کنیم.

و سین چهارممان، سرود سروش است تا از سبزپوشان آسمان یادی کنیم و یاری بخواهیم که جهان اگر سبز است، از سبزی آنان است و هر سبزه که هر جا می روید از رد پای فرشته ای است که پا بر خاک نهاده است.

مادر، تنگ بلور را از آب جیحون پر می کند و ماهی، بی تاب می شود. زیرا که ماهیان بوی جوی مولیان را می شناسند. و ما دعا می کنیم که آن ماهی از جوی مولیان تا دریای بیکران، عشق را یکریز شنا کند.

مادر می گوید: ما همه ماهیانیم و بی تاب دریای دوست.

مادر، پری از سیمرغ بر سفره می گذارد تا به یاد بیاورد که سفری هست و سیمرغی و کوه قافی و ما همه مرغانیم در پی هدهد. باشد که پست و بلند این سفر را تاب بیاوریم که هر پرنده سزاوار سیمرغ است. مبادا که گنجشکی کنیم و زاغی و طاووسی، که سیمرغ ما را می طلبد.

مادرم، شاخه ای سرو بر سفره می نشاند که نشان سربلندی است و می گوید: تعلق بار است، خموده و خمیده تان می کند و بی تعلق سرافرازی. و سرو این چنین است، بی تعلق و سرافراز و ازاد. باشد که در خاک جهان سرو آزاد باشیم.

سین هفتم هفت سین مان، سرمه ای است که از خاک وطن که مادر آن را توتیای چشمش کرده است . مانیز آن را بر چشم می کشیم و از توتیای این خاک است که بینا می شویم و چشم مان روشن.

مادر آب می اورد و آیینه و قرآن ،  و سپند را در آتشدان می ریزد و گرداگرد این سرزمین می چرخاند، سپندی برای دفع چشم زخم آنکه شور و شادی و شکوه این سرزمین را نتواند دید.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بهار(مامانی شهراد)
17 مرداد 90 9:17
سلام نازنينم چقدر تو ماهي پيش منم بيا و با پسرم دوست شو منتظرتم گلم



مامانش
17 مرداد 90 15:51
راستش متن سنگینیه! یه کم هضمش برا من سخت بود!من یکی دوست دارم اون بازی بچگونه همونجوری بازی بمونه!