دانیالدانیال، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

رویای کودکی

شعرهای کودکانه ای که مامان برام میخونه و نانای می کنم

1390/5/19 9:08
نویسنده : مامان وانیا
346 بازدید
اشتراک گذاری

جوجه جوجه طلائی     نوکت سرخ و حنائی

تخم خود را شکستی     چگونه بیرون جستی

گفتا جایم تنگ بود       دیوارش از سنگ بود

نه پنجره نه در داشت   نه کس ز من خبر داشت

دادم به خود یک تکان   مثل رستم قهرمان

تخم خودرا شکستم       اینجوری بیرون جستم

 

سگ

 سگ داره هاپ هاپ مي كنه

يه تيكه استخون مي خواد

اين سگ با وفاي من

هر جا برم، با من مي آد

 

خرگوش

 خرگوش ناز گوش دراز

تند مي ره مثل برق و باد

با اون دوتا دندون تيز

يه عالمه هويج مي خواد

 

گاو

 گاو قوي و شكمو

مي خوره و هي ميگه ماو

به من يه شيشه شير مي ده

خيلي مفيده شير گاو

 

قوچ

 قوچ زرنگ و چاقالو

داره دو تا شاخ بزرگ

پيرهن پشمي پوشيده

مي خواد يره به جنگ گرگ

 

باز تلفن زنگ ميزنه
تو گوشم آهنگ ميزنه
من گوشي رو برميدارم
ميگم الو سلام دارم
مامان جونم صداش مياد
صداي خنده هاش مياد
از پشت سيم بهم ميگه
بزرگ شدي حالا ديگه
صدآفرين بر پسرم ، برات يه هديه مي خرم

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانش
19 مرداد 90 12:51
من این شعرا رو حفظ نیستم خیلی دنبالشون بودم. مرسی