دانیالدانیال، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

رویای کودکی

دانیال و عینک شنا

دانیال یه شب خونه خاله مامان(خاله مریم ) دعوت بود از این لباس عماد خوشش اومد و خواست که تنش باشه تمام شب و از عینک شنا عمال هم همینطور : ...
24 بهمن 1391

دانیال و باغ وحش

دیروز بابایی و مامانی گل پسر را بردن باغ وحش ارم. خیلی خیلی دانیال خوشش اومد و همش دنبال شیر و ببر میرفت که ببینه و فیل. همه حیوونا را دوست داشت و لذت برد. میگفت این چی میخوره بعضی هاشون را هم میدونست.   افرین پسرم که حیوونا را دوست داری راستی یه اهو را هم  نازی کرد   خیلی خیلی خوش گذشت بهمون ...
24 بهمن 1391

سلام

سلام در این هوای زمستانی در  فصل زمستان. اومدیم سلامی بگیم و بریم تا مطلبی بیابیم و بنگاریم
24 بهمن 1391

حس جالب ....

چند روز پیش دانیال اومد پیشم گفت: تو ارامشی . بیا بوست کنم. بغلش کردم گفتم قربونت برم تو ارامشی عزیزم. گفت نه تو ارامشی من دانیانم. (به خودم میگه دانیان) بعد کلی بوسم کرد حالا در روز خیلی بهم میگه بیا بغلت کنم ارامش.یه چیزی هم بگم خواننده ها بخندن. یه روز که دانیال گفت مامان ارامشی گفتم دانیال هم زلزله هست گفت نه مامان ارامشه بابا زلزله هست منم دانیانم.ههههههههههه     یاد مطلبی افتادم که خاله مونا توی وبلاگ صدارا خان جان نوشته . اره خاله مونا درسته
13 بهمن 1391

دانیال و سفر اصفهان

دانیال و مامان و بابایی روز 4شنبه 13 دی ماه 91 به سمت اصفهان با اتوبوس حرکت کردن صبح 5شنبه ساعت 7رسیدن اصفهان. بعد از رفتن به خونه دوستشون و استراحت عصر  رفتن سی و سه پل و پل خواجو حالا توی چند تا عکس عجایب این پل را که به نام عروس پلهای جهان(پل خواجو)معروف هست را نشونتون میدم  روز جمعه هم به درشکه سواری در میدان نقش جهان و دیدن چهل ستون و چاه حاج میرزا گذشت روز شنبه هم به تخت پولاد مزار پدربزرگ دانیال سپری شد و شب به سمت تهران حرکت کردیم بسیار سفر خوبی بود و خیلی زیاد خوش گذشت (دانیال و شیر سنگی در یک سمت پل خواجو) که نماد یکی از پهلوانان اصفهان بوده در دهان شیر رخ پهلوان دیده میشود. پشت شیر سکویی مشاهده میشود که در این قسمت زم...
20 دی 1391

پیشاپیش شب یلدا مبارک

سی ام آذره و یک شب زیبا یه شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد، فصل پاییز دیگه میره جای پاییز رو زمستون می گیره ننه سرما باز دوباره برمی گرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده       ...
29 آذر 1391